آااااااااااه گراهام!
کاش اختراع نمیکردی تلفنی را که زنگ نمیزند…
آهای تویی که ادعای مردونگی میکنی
من جنس مونثم
من از جنس محبتم
من از جنس احساسم
کوچک ترین حرکت تو
میتواند خطی باشد که به روی احساسم به تو میکشم.
بزرگترین روانشناسان دنیایـــــــــــند چشمــــــــانتــــــــــــــــــ....
آنقدر که امیــــــــــــدوارم میــــــــــکنند به زنــــــدگی!...
لایک=عاشق و دیوونه
هوای دو نفره؛ نه ابر می خواهد ، نه باران ، نه یک بعدازظهر پائیزی
کافیست حواسمان بهم باشد …
همین
کاش...
تو قحطیه شقایق
بشینیم توی 1 قایق بزنیم دلو به دریا
من و تو تنهای تنها
اونقده میریم که ساحل از من و تو بشه غافل
قایقو با هم میرونیم اونجا تا ابد میمونیم
جایی که
نه اسمونش نه صدای مردمونش نه غمش نه جنب و جوشش نه گلای گلفروشش
مثه اینجا اهنی نیست.......
مثه اینجا اهنی نیست.......
برای دوست داشتن تو تموم قلب من کمه.....
این که تو عاشق منی...زیباترین باورمه..............
تموم عشقم اینه که خدا نگاهم میکنه!!!
دنیـــآ نگــَرد...!
خـودم دورش میـ گــَردم
کدام عاشقتر بودیم؟
من که
بخاطر عشق
دنیایم جهنم شد...!
یا آدم که...
بهشتش
دنیا شد...!
طاقتی عادت آن روزهایت بود
.
.
.
.
.
.
.
این روزها برای گرفتن خبری ازمن عجیب صبور شده ای!!!
شهریور است میدانی ، کم کم فکر باد و باران باش ….
شاید کسی تمام گریه هایش را برای پاییز گذاشته باشد
آواره ام میان من و تو ، به امید روزی که ما شویم !
#بعـــضـــی هـا کــــه مـــی رونــد . . .
#یــادشـاטּ کـــه مـی مـانـد #هـــیـچ (!)
دمــار از #روزگـــارِ آدم در مــی آورد ایــــטּ ” #یــــاد ” . .
ماه من ، مبادا گرفته باشی
که شهری را ، به نماز آیات وا میدارم . . .
وقت تلاقی چشمانمان
گونه هایت گل می اندازد
این زیباترین گل دنیاست . . .
دلم آرامشِ وارونه میخواهد
یعنی:
“ش م ا ر ا ”
شايد از همان وقت مال تو بودم كه هنوز ترا نديده بودم.
زير خاك مرا از روز ازل با مهر تو سرشتند . من اين راز را از همان دم دريافتم
كه نام ترا براي نخستين بار شنيدم و ناگهان دل در برم طپيد
وقتی از دور اینقدر نزدیکی …
حس میکنم جغرافیا یک دروغ تاریخیست !
دیوار چین را به فاصله بینمان اضافه کن !
اهمیتی ندارد وقتی دلم کنار توست
هر وقت میخواهم از تو دل بکنم صبر می آید …
چقدر این عطسه ها را دوست دارم
به تو عادت کردم
مثل پروانه به شمع
و تو هرلحظه که از من دوری
من به ویرانگری فاصله می اندیشم
در کتاب احساس واژه ی فــاصـلـہ یک فاجعه معنا شده است..!!
همه می خواهند جای تو را بگیرند بی آنکه بدانند تو هم دیگر جایی نداری …
نیستی ، ولی ...
نبودنت همه جا هست !
چقدر زیبا دلم یاد دلت کرد
چقدر زیبا تو را مجسمت کرد
چنان زیبا تو را یادآورم کرد
که دل آنی تو را از دل صدا کرد .
همین که عشق باشد آن هم در حوالی تو
هر چقدر هم که زمستان باشد
بهاری ترین هوا سهم من است
و این نیاز به هیچ زبان شاعرانه ای ندارد !
همین که عشق باشد آن هم در حوالی تو
هر چقدر هم که زمستان باشد
بهاری ترین هوا سهم من است
و این نیاز به هیچ زبان شاعرانه ای ندارد !
این روزها که نیستی همه هوایم را بیشتر دارند
ولی من نه هوا نه دیگران و نه هوای دیگران را میخواهم ...
تو را میخواهم
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو هم چنان که هستی...
در سکوتي سنگين از غم دوری يار بغض من مي شکند
همچو باران بهار مي نشيند روی يک بالش خيس اشک چشمان ترم بالشم در گوشم
مي سرايد شعری از غم دوري يار
از غم بي مهری او به من مي گويد تو چه حالي داری
که مرا مي شويي همه شب با گريه چيست اين چشمه اشک که ندارد پايان
اگر از راز جهان وارث یک احساسم
تو همان ادمک چوبی پیمان شکنی
که فقط لایق اتش زدنی
تعداد صفحات : 5
سلام به دوستان عزيز به وب سايت ماخوش آمديد.