خاصیت پاییز است
که با تمام قدرتش
تنهایی آدم را
می کوبد به فرق سرش!
و من دیگر عادت دارم
که این روزها
بنشینم کنار ِپنجره
و عمیقا به این فکر کنم
که چه پاییز زیبایی می شد
اگر
تو همین جا کنارم بودی...
مــن
تنهــــــــا نیستم ...
مــا
یک جمعیتیم که تنهاییــــم ... !!!
فقط به نظر میای …
اما خودت نمیای !
غم انگیز است پاییز و غم انگیزتر وقتی تو باشی و من برگ ها را با خیالت تنها قدم بزنم
دیشب در جاده های سکوت در ایستگاه عشق هر چه منتظر ماندم
کسی برای لمس تنهاییم توقف نکرد و من تنهاتر از همیشه به خانه بر گشتم . . .
وقتی همه بهت بگن که “تو هم خدا رو داری” ، میتونی بفهمی چقدر تنهائی !
سالها ریاضی خواندیم و در امتحاناتش ۲۰ گرفتیم بی آنکه بتوانیم کسی را با خود جمع بزنیم …
آری در ریاضی قبول شدیم ولی هنوز تنهای تنهاییم
کسانی هستند که از خودمان می رنجانیم
مثل ساعت هایی که صبح دلسوزانه زنگ می زنند و در میان خواب و بیداری بر سرشان می کوبیم
بعد می فهمیم که خیلی دیر شده وقتی که تنهایی به سراغمان می آید …
تنهایی وقتی سخته که بدونی : اونی که تنهات گذاشت ، تنها نیست
می دونست دلم اسیره ولی رفت
می دونست گریه ام می گیره ولی رفت
می دونست تنهایی سخته ، می دونست
می تونست باهام بمونه ، نتونست
می دونست دلم شکسته ولی رفت
غم اون تو دل نشسته ولی رفت
بگویید روی سنگ قبرم بنویسند :
اگر تنها نبود ، شاید اینجا قبری نبود …
بعضی وقتا وقتی با غم هات سرشاخ میشی....وقتی حس کم آوردن توی دلت به نقطه جوش میرسه..
وقتی هم میخوای بمونی هم بری فقط این جمله رو تا آخر عمر تکرار میکنی:
"آخه تاااااااااااااااااا کی؟"
تنهایی هم برای خودش عالمی دارد …
حداقل خیالت راحت است که دیگر دلت نمیشکند !
به جنگل که میروی برایم عصایی بیاور …
این عذاب تنهایی پیرم کرده است !
#بعـــضـــی هـا کــــه مـــی رونــد . . .
#یــادشـاטּ کـــه مـی مـانـد #هـــیـچ (!)
دمــار از #روزگـــارِ آدم در مــی آورد ایــــטּ ” #یــــاد ” . .
نیستی ، ولی ...
نبودنت همه جا هست !
פֿـבایـآ وقــتـے בلت مـے گـیره چیڪار میکنـے...
میرے یـﮧ گوشـﮧ مـے شینـے....
هـے با نگـآت بازے مـے ڪنـے ڪـﮧ...
یـاבت برـﮧ مـے פֿـواستـے گـریـﮧ ڪنـے...؟!
یـﮧ لیواלּ آب مـے خـورے ڪﮧ ...
همـﮧ بغضـاتـو قـورت بـבے...؟!
انـوقت یـآבت میـآد خــבایـے و بـایـב تنهـا باشـے...؟
פֿـבاجـوלּ לּـمیــבونـے...
ایـלּ روزا چقــد פֿـבا بوבمــ
واااااااای که تو چ مهربان بودی و من نفهمیدم....
من را تنها گذاشتی ک او تنها نماند؟
روزهای شیرین عاشقی گذشت و امروز من تنهای تنهایم ،
گذشت و اینک دلم هوای تو را کرده است...
دلم تنگ است برای آن لحظه های شیرین با هم بودنمان !
بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم...
دیـــــــــــــــدم بــــــــــــا دیــــــــــــگـــــــــــــری شــــــــــــــادتری...
رفـــــــــــــــتـــــــــــــــــــم...
ببینمت....
گونه هایت خیس است.....
باز با این رفیق نابابت.....
نامش چ بود؟؟؟
هان!
باران....باز باباران قدم زدی....
هزاربار گفتم باران رفیق خوبی برا تنهایی نیست...
همدم خوبی برا دردها نیست.....
فقط تنهایی هاتو خیس و خیس و خیس تر میکنند...
بلاخره موفق شدم.....................
غیر ممکن ممکن شد...........................
باورمو نمیشه..............................
من بیدارم.............................
من میتونم.......................
هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
فریاد های کسی که تونسته اولین برگ دسمال کاغذی رو عین ادم بکشه بیرون
خواستم دل بکنم…نمی گویم نشد!اتفاقا شد!
من کنده شده ام!اینروزها اما…بدون دل پرسه می زند بدنم…
پیکت را بالا بگیر: بزن به سلامتیه: آرزوهایی که هیچگاه لمس نکردی،
بزن به سلامتیه: عشقی که طالعش با تو نبود و هنوزم دوستش داری،
بزن به سلامتیه: شبهایی که تو در تنهاییت گریه کردی و ندانستی چرا…
تنهایی و دل تنگی هایتان را پیشفروش نکنید
فصلاش که برسد به قیمت میخرند . . .
مي نويسم که دست از سرم بردارد
ماليخوليايي که از لمس آدم ها به سرم پناه آورده است
بي مهاباي کسي که شک کند به سگ لرزه هايم ...
بيهوده نيست که ...
در جوهر خودکارم ادکلن ريخته ام ،
مبادا بوي گند تنهايي ام بالا بزند...
ایــن روزهــا...
زُلْ مـی زَنَـمْ تــویِ چِشْـــمانَمْ...
خُـودَمْ را بَهــانهِ مـی كُنَـمْ بَـرایِ خَـنْدیـدَنْ...
قَــدَمْْ مـی زَنَــمْ پــابهِ پــایِ خـــودَمْ...
وَ...
دَسْـــتَمْ دَسْـــتْـ دیگَــرَمْ را مـی گیــــرَدْ...
تــــا گُـــــمْ نَشـَــــوَمْ...
مـــیانِ اینْهـــَـــمهِ تَنْهـــایی...
.
..
.
.
حِسِ خوبیسْتْ...
سـرد اسـت و مـن تـنهایـم “
چـه جمـلـه ای !
پــــُر از کـلیـشه …
پـــُـر از تـهـوع …
جـای ِ گـرمینـشستـه ای و میخـوانـی :
” ســرد اسـت “…
یـخ نمـی کنـی …
حـس نـمیکنـی …
کـه مـن بـرای ِ نـوشتـن ِ همیـن دو کلمـه
چـه سرمایـی را گـذرانـدم …
یادت عادت است …
همین روزها ترک مى کنم…
مثل سیگار که ماه هاست نخ آخریست روشن مى کنم!!!
مثل اس ام اس هایى که هفته هاست بار آخریست که میخوانم!!!
مثل عکس هایى که روزهاست بار آخریست که نگاه میکنم …
تنهاییم را دوست دارم ...
چـون ، بـوی پـاک نـجابـت می دهـد
تنهایی یعنی
یه پر از تو بالشتت دربیاری
ولی هیشکی نباشه بکنی تو دماغش!
به انتظار نشستم
تمام روزهایی که
مرا از یاد بردی
و ملخها
مزرعه دلم را زدند
ونبودی
تا
همه عاشقانههایم آفت نزند.
گاهی سخت می شود …
دوستش داری و نمی داند
دوستش داری و نمی خواهد
دوستش داری و نمی آید
دوستش داری و سهم تو از بودنش
فقط تصویری است رویایی در سرزمین خیالت
دوستش داری و سهم تو
از این همه ، تنهایی است
دلـــــــــم میگـــــــــیرد
وقـــــــــــتـ ی مــــــــــــــــیدآنم
در دنـــــــــــــیآیِ بــــــــــ ه این بــــــــزرگی
هیچ دلـــــ ی نیســ ت کــ ه بـــرآیِ مـ ن تنـــگ شـــود...
به ياد تنهايي هايم افتادم كه هيچكس سكوتش را نشكست جز " خيال تو "
بهتره نداشته باشمت !
تا این که داشته باشم و ندونم با چند نفر شریکم !
سلام به دوستان عزيز به وب سايت ماخوش آمديد.